قالبهای پلاستیک
ترموپلاستیک
ترموست (باکالیت)
گروه ترموپلاستیک ها یا گرمانرما که بر اثر دیدن حرارت خمیده گشته وبا کم شدن میزان گرما سختی خود را بدست می آورند و تغییرات شیمیایی در آنها صورت نمی گیردو بعد از تزریق، شکل محفظه قالب را به خود می گیرد.
در قالب گیری تزریقی ماده ترموپلاست گرم محفظه قالب را پر می کند در این روش ماده ترموپلاست گرم و محفظه قالب سرد است که پس از تزریق مواده به شکل و فرم قالب در می آید و سخت می شود.
از دیدگاه دیگر مواد ترموپلاست به موادی گفته می شود که پس از یک یا چند بار مصرف در فرآیند تولید دوباره قابل استفاده می باشد. این مواد به شکل دانه یا پودر در ماشین تزریق ریخته می شود.
قالب های پلاستیک ازنظر کلی به دونوع تقسیم می شوند:
1- قالبهای باراهگاه سرد
2- قالب های باراهگاه گرم
و نیز از نظر ساختمانی بر دونوع می باشند:
1- قالب های دو صفحه ای
2- قالبهای سه صفحه ای که تعداد صفحات قالب و خط جدایش آن ها بر اساس عواملی ماند تعداده حفره های قالب، شکل قطعه پلاستیکی، نوع ماشین تزریق، نوع مواد مصرفی و سیستم خروجی هوا و... تعیین می شوند اصولاً در هر قالب تزریقی دو بخش اصلی وجود دارد.
1- بخش ثابت قالب (نیمه ثابت) که در این نیمه مواد گرم تزریقی پلاستیک تزریق می شوند.
2- بخش متحرک (نیمه محرک) که رد قسمت متحرک ماشین تزریق بسته می شوند و سیستم و مکانیزم بیرون اندازی قطعات اکثرادر آن قرار دارد.
سیستم های پشتیبانی تصمیم گیری(DSS) به طورقابل ملاحظه ای به بهره گیری از سیستم های پردازش اطلاعات در سازمان ها کمک کرده اند. مفاهیم و ساختارهای DSS از مرحله اولیه پشتیبانی تصمیم گیری فردی به شکل DSS فردی (IDSS) تا مرحله خیلی پیچیده تر گروه های پشتیبانی افراد با وظایف متنوع، ولی نه محدود به تصمیم گیری به صورت DSS گروهی (GDSS) شکل گرفته اند. به منظور وسعت بخشیدن به سطح پشتیبانی تصمیم گیری که افراد، گروه ها، تقسیمات، ادارات و حتی کل سازمان را در بر می گیرد، به طور فزاینده ای تلاش هایی صورت گرفته است. این سیستم های پشتیبانی تصمیم گیری گسترده، به تناوب برحسب DSS سازمان (ODSS) نامگذاری می شوند. هر گونه DSS (IDSS، GDSS یا ODSS) علیرغم دارا بودن یک پایگاه مفهومی مشترک، ساختار و قابلیت مربوط به خود را داراست. همگام با بلوغ نسبی هر مفهوم سازی DSS، نیاز به ادغام کاربرد آنها در چارچوب یکپارچه واحد به وجود می آید.
بلحاظ سنتی، هر گونه DSS جدا از دیگری در نظر گرفته شده و توسعه داده می شود. هم چنانکه پشتیبانی از تصمیم گیری که به وسیله IDSS، GDSS یا ODSS فراهم شده است، تغییر می یابد، اتخاذ یک رویکرد توسعه جداگانه را تسهیل می کند. با این وجود، با با ایفای نقش در سازمان واحد، پشتیبانی تصمیم فراهم شده توسط این DSS های مختلف نیز در ارتباط با دیگری است. برای نمونه، یک اداره ممکن است دارای IDSS زیادی باشد. هر IDSS از یک تصمیم گیری فردی پشتیبانی می کند. با این حال، بعنوان جزئی از سازمان واحد، این تصمیمات فردی بایستی با اهداف و مقاصد بخش مطابقت داده شوند. این امر به منظور دستیابی به اهداف و مقاصد سازمانی، تصمیمات مجزا را (تا حدی) به تصمیمات دیگری مرتبط می سازد. به طور مشابهی، پشتیبانی از تصمیم GDSS و ODSS درون سازمان نیز یک تصمیم را به دیگری مربوط می کند.
آهنگ ساز مشهور ‘جان کیج’ در سال 1992 در گذشت و بزرگداشت او نمایانگر تاثیرگذاری و تاثیرپذیری او در مقابل بزرگان هنر قرن بیستم آمریکا است. نظر جان کیج در باره اهمیت هنرهای تجسمی در زندگی هنریش همیشه روشن بود. او سالها ایده مشهورترین اثرش را به نام (4’33 – 1952) – یعنی چهار دقیقه و سی و سه ثانیه سکوت، که آغاز و پایان آن به وسیله یک اجرا کننده موسیقی شکل می گیرد – پیش از جرات یافتن ابا مشاهده حرکتی افراطی از جانب دوست و همکارش ‘روبرت روشنبرگ’، در سر می پروراند. ‘نقاشی های سفید او... زمانی که آنها را دیدم با خود گفتم، آری! مجبورم! وگرنه عقب می مانم، موسیقی عقب می ماند.’ اگر کیج مدیون هنرهای تجسمی برای نقش آنها در خلق یکی از تاثیرگذارترین شاهکارهای پیشرو است، در عوض دین خود را به شایستگی بازپرداخته است. همان طور که او می گفت، این تشنه بودن برای ‘دیدن و خلق کردن چیزهایی که تاکنون دیده نشده اند’، از جمله ابعادی از زندگی و کار او است که نشان از تاثیر فرهنگی عظیم او دارند. با اینکه یکصدمین سالگرد تولد او روز 5 سپتامبر سال پیش (2012) بود، ولی شعله او هنوز و روشن تر از همیشه در دنیای هنرهای زیبا می درخشد. بسیاری از گرایش های هنر معاصر، از تاکید آنها بر زمان به عنوان یک موضوع و ماده خام گرفته تا نقش برجسته بخت وشانس، جست و خیزی بی هدف بین رسانه ها و رشته ها و اعمال قدرت بر تماشاچیان، به گونه ای به وسیله کیج بنیان گذاری شده اند. او در زمان حیاطش، سرچشمه الهام بسیاری از روشنبرگ و ‘جسپر جانز گرفته تا مینیمالیست آمریکایی ‘السورت کلی’، گروه ‘فلوکسوس’ وهنرمندانی که در پشت پرده رویدادها، اجراها و هنرهای مفهومی قرار داشتند، بود. و از زمان مرگش تاکنون این روند همچنان ادامه پیدا کرده است. تنوع آثاری که تاکنون تاثیر مستقیمی به تنهایی از 4’33 گرفته اند، قابل توجه است. ‘فیلیپ پارنو’، ‘تاسیتا دین’ و’کیتی پترسون’ از جمله هنرمندانی اند که از تاثیر این اثر بر آثارشان سخن گفته اند.
در این مقاله قصد داریم یک روش مبتنی بر تجزیه را به منظور حل دقیق مسئله تخصیص افزونگی چند هدفه برای سیستم های موازی –سری ارائه دهیم. مسئله تخصیص افزونگی را می توان یک شکلی از بهینه سازی قابلیت اطمینان دانست که مورد توجه مطالعات زیادی قرار گرفته است. اغلب این مطالعات، مسئله تخصیص افزونگی را به عنوان یک مسئله تک هدفه در نظر گرفته اند که قابلیت اطمینان سیستم را بیشینه نموده و یا هزینه مربوط به محدودیت های خاصی را کمینه میسازد. مطالعات کمی نیز وجود دارند که مسئله تخصیص افزونگی را به عنوان یک مسئله بهینه سازی چند هدفه در نظر گرفته اند و متکی به روش های راه حل فرا هیروستیکی بوده اند. اگرچه روش های فراهیروستیکی با محدودیت های زیادی روبرو هستند: این روش ها مسئله بهینه بودن را تضمین نکرده و مهم تر اینکه ممکن است همه نقاط پارتو بهینه را تشخیص ندهند. در این مقاله، مسئله تخصیص افزونگی را به عنوان یک مسئله چند هدفه –که یک مورد کاربردی رایج می باشد- در نظر میگیریم. از این رو مسئله اصلی را به چندین زیر مسئله چند هدفه تجزیه کرده و زیر مسائل را به صورت دقیق و کارآمد حل می کنیم و سپس به صورت سیستماتیک راه حل ها را ترکیب می کنیم. روش مبتنی بر تجزیه می تواند تمامی راه حل های پارتو بهینه را برای مسئله تخصیص افزونگی ایجاد کند. نتایج آزمایشی نیز نشان داده است که این متد پیشنهادی، نسبت به متد های هیروستیک دارای عملکرد بهتری بوده است.
شصت سال پیش، وی. او. کی، چالشی را برای اقتصاددانان برای حل مسئله اصلی بودجه بندی، در مواجهه با منابع محدود مطرح کرد’ که بر چه مبنایی می بایست مقدار x دلار را به فعالیت A به جای فعالیت B، اختصاص داده شود؟ او همچنان مطرح کرده است که راه حل های مرتبط با این مسئله از طریق کاربرد نظریه اقتصاد یافت می شود. به هر حال او هشدار داد که، نظریه بودجه بندی هالی گریل- که به عنوان نظریه غالب تخصیص منابع می باشد که عملا می تواند بکار گرفته شود- احتمالا بر اساس ابهامات بوده زیرا مسئله تطبیق نیازهای رقابتی بین منافع و اهداف سیاسی مختلف، ضرورتا به عنوان یک مسئله سیاسی می باشد.
در صورتی که این رشته بررسی ها شکست بخورد، کی، اظهار می کبند که این راه حل ها می بایست از طریق درک بهتری از مقررات سازمانی حاصل شود که از طریق آن تصمیم گیری برای اختصاص منابع انجام می گیرد، که مستلزم تجزیه و تحلیل جامع و دقیق فرایند بودجه می باشد.
در نهایت سیاست گذاران باید مشخص کنند که چه مقدار هزینه های عمومی می بایست برای هدف توزیع مجدد صرف شده و چگونه این منابع می بایست درون جامعه توزیع گردند. متاسفانه نظریات اقتصادی دستورالعمل های کمی را در ارتباط با این مسئله ارائه داده زیرا هیچ نوع توافقی در ارتباط با سطح بهینه یا توزیع عادلانه درآمد و دارایی وجود ندارد. این مسئله می بایست در در حیطه سیاسی حل شود. این موارد نیازمند این می باشد که سیاست گذاران تا جدی به قضاوت بپردازند که مالیات پردازان آماده پرداخت هزینه های توزیع مجدد باشند. در حالی که رای دهندگان سیاست های بازتوزیع به ویژه مواردی که به دنبال کاهش چشمگیر نابرابری و فقر می باشد، تایید می کنند، آن ها به دنبال کسب منفعت از خدمات و انتقال سرمایه از طریق مالیات ها می باشند. در تامین این اهداف متناقض، گرایشی در بین سیاست گذاران برای گسترده کردن محدوده کسب منفعت برای نمونه ترجیح دادن جنبه عرضه نسبت به کمک های بلاعوض در جنبه تقاضا، وجود دارد- به شکلی که برنامه ها از هدفمندی محدود به هدفمندی گسترده به پیش رفته و تاثیر بازتوزیع را کاهش دهند. مشخصا مراحل سیاسی نقش مهمی را در تعیین نه تنها محدوده باز توزیع، بلکه ابزاری که توسط آن این بازتوزیع حاصل می گردد، دارد.