کراماتوفورها سلول های حاوی رنگ دانه در پوست حیواناتی مانند ماهی و سرپایان هستند که دارای ویژگی های کروموموفیک (تغییر رنگ) و گونیوکرومیکِ کنترل پذیر (تغییر رنگین کمانی) می باشند. این حیوانات جهت استتار، مشخصات نوری پوست خود را کنترل می کنند و یا از آن برای ارتباطات خود استفاده می کنند. توانایی تکرار این ویژگی ها در ساختارهای پوست مصنوعیِ نرم، امکانات تازه ای را برای استتار فعال، تنظیم حرارتی و فوتوولتائیک های فعال می گشاید. این مقاله، طراحی و پیاده سازی کروماتوفورهای مصنوعی نرم و سازگار که مبتنی بر کروماتوفورهای پوستی در ماهی ها و سرپایان هستند را معرفی می کند. ما کروماتوفورهای مصنوعی را نشان می دهیم که توسط عضلات مصنوعی پلیمری الکترواکتیو تحریک شده و از ماهیچه های با واکنش سریع موجود در کروماتوفورهای طبیعی تقلید می کنند. نشان داده می شود که چگونه می توان به کرومومورفیزم الهام گرفته از زیست، توسط انبساط سطحی ساختارهای کشپار دی الکتریکی و نیز با جابجاشدگی ایستایی مایع رنگدانه ای به داخل ملانوفور غشائی (پوستی) دست یافت.
کرومومورفیزم کنترل شدۀ پوست ویژگی ای است که توسط چندین ارگانیسم برای استتار فعال و همانطور که توسط Messenger (2001) بحث شده است، برای ارتباطات به کار گرفته می شود. برای مثال اختاپوس از فعل و انفعالات ماهیچه ای- عصبی ضربات مغز با سلول های پوستی کروموموفیک برای تولید الگوهای بصری بسیار پیچیده استفاده می کند، که این الگوها به منظور انفعالات اجتماعی شان با بدن آنها همگام هستند. سرپایانی مثل سپیداچ (ده پا)، Sepia officinalis، نشان داده شده در شکل 1 نیز وابسته هستند به میزان کارائی ظهور کروموموفیک آنها جهت سردرگم یا گمراه کردن توجه بصری شکارچیان طبیعی. انواع مختلفی از کروماتوفورهای زیست شناختی (بیولوژیکی) موجود است.
استراتژی یک برنامه جامعی است که راهکارهای اصلی ارگانها را تعیین می کند و روشهای مناسب برای اختصاص منابع در جهت کمک به ارگان ها برای دستیابی به اهداف بلند مدتشان، پیشنهاد می کند. تغییرات محیطی و رقابت و نقطه نظرات مشتریان، مدیران به داشتن برنامه ای استراتژی متقاعد کرده است. در برنامه بررسی استراتژِیکی سوات، روشی موثر وجود دارد که می تواند برای بررسی نقاط ضعف و قدرت ارگانها و فرصت ها و تهدیدات خارج از ارگانها مورد استفاده قرار گیرد. اگرچه این روش بسیار کارآمد است ولی در کاربرد آن مشکلاتی وجود دارد. برای مثال هیچ ابزاری برای تعیین اهمیت عوامل وجود ندارد و به احتمال زیاد این تعیین توسط انتخابات شخصی صورت میگیرد. در این مقاله میزان نقطه قوت و ضعف و فرصت ها و تهدیدات توسط آرایش تابع کیفیت فازی محاسبه می شوند و استراتژی های مناسب برای سازمانها توسط HOQ یا خانه کیفیت، بدست میآیند. بنابراین، نیاز های مشتریان برای طراحان استراتژیک در این رویکرد رابطه میان نیاز های مشتریان و روابطی در بالای HOQ اهمیت دارند که به طور عددی محاسبه می شوند ودارای اثری بر فاکتورهای خارجی و داخلی سازمان هستند. به خاطر تصمیمات نامشخص در ایجاد عوامل، درنتیجه محاسبات در یک محیط فازی اتجام می گردد. در انتها، این راهکار در شرکت پتروکاران به عنوان مورد مطالعه عددی به کار برده می شود.
مدیریت استرانژیک، آنالیز اسوات، گسترش کارکرد کیفیت، نیازهای مشتری، مجموعه فازی
جهان امروزی با رقابت متراکمی پیچیده شده است. نیاز های مشتریان همیشه در حال تغییر است و مدیران توجه ویژه ای به برنامه های بلند مدت دارند. تغییر ماموریت و ویرایش استراتژی های جدید، بخشی از مسئولیتهای مدیران می باشند. مدیریت استراتژیک می تواند به عنوان مجموعه ای از تصمیمات و فعالیتهایی تلقی شود که توسط مدیریت شغلی در مذاکره با تمامی سطوح درون سازمانی برای تعیین فعالیتهای بلند مدت سازمانی انجام می شوند. فرایند مدیریت استراتژیک شامل سه مرحله می باشد:شکل گیری استراتژی، اجرای استراتژی و ارزیابی استراتژی می باشد. بررسی سوات ابزاری مهم برای شکلگیری و توسعه استراتژی می باشد. بررسی سوات مبتنی بر تراکم عوامل داخلی(قدرت و ضعف) و عوامل خارجی(فرصت و تهدیدات) برای سازگاری استراتژی ها است. پس از شناسایی این عوامل، استراتژی ها یی توسعه میابند که ممکن است براساس قدرت و حذف ضعف ها و بهره برداری از فرصتها و مقابله با تهدیدات ساخته شده باشند.
در ارتباط با صنایع استخراج جهانی، دولت ها خیلی از مواقع قادر به گرفتن قیمت کامل منابع شان نمی باشند. مشکل اصلی این می باشد که شرکای بخش خصوصی علاقمند، به حداکثر رساندن درآمدهایشان و به حداقل رساندن عایداتی که به کشور می رسد می باشند. خصوصی سازی کامل حقوق مربوط به ثروت گازی و نفتی با توجه به بعضی از سوء استفاده ها با دولت هایی که معاملات نامشروعی دارند، نشان داده شده است. در مورد کشورهایی با مدیریت دولتی با کیفیت بالا، و در جاهایی که مشکلات خاصی در زمینه استخراج وجود ندارد، شرکت های نفت ملی می بایست معمولا نقش اصلی را در مدیریت منابع ایفا کند. کشورهای دیگر با انتخاب سخت برای تلاش به منظور بهبود مدیریت بخش دولتی یا تکیه بر روی بخش های ناقص یا احتمالا فاسد دولتی به منظور تعریف روابط با بخش های خصوصی که هدف آن ها مقابله با منافع دولتی می باشد، مواجه هستند- یعنی پرداخت ها را به دولت به حداقل می رسانند. حتی در این موارد، چندین دستورالعمل مهم وجود دارد که دولت ها می توانند ان ها را به منظور کسب ارزش بهتر از دارایی شان، دنبال کنند: نهادها می بایست همیشه قبل از ورود به خصوصی سازی تقویت شوند؛ شکیبایی می بایست اعمال گردد- یعنی نگه داشتن ثروت نفتی در ذخایر گاهی اوقات بهتر از فروش بد آن ها می باشد؛ مقررات می بایست در مورد قراردادهای برنامه ریزی شده بازتولید اصلاح گردد؛ قراردادها می بایست دارای پیچیدگی کمی بوده و بر مبنای انگیزه های تضمین شده و عملکردشان تحت سناریوهای مختلف مورد ارزیابی قرار گیرند؛ در نهایت، زمان بندی پرداخت ها می بایست بر مبنای نقش قابلیت دولت برای تحمل ریسک باشد. هر روشی که دنبال کنیم، هدف تصمیمات دولت، می بایست بر مبنای شفافیت، مالکیت، و بیطرفی باشد.
در فصل اول این جلد، به تعریف یکی از مسائل اصلی تحت عنوان’نفرین منابع’ می پردازیم: اغلب موارد کشورها قیمت کامل منابع شان را بدست نمی آورند. دولتی را تصور کنید که حقیقتا علاقمند استفاده از بخت منابعش به دلیل وفور منابع برای منفعت مردم اش است. اما ابتدا، می بایست به طریقی به استخراج منابع زیرزمینی و فروش آن ها بپردازد. برای انجام اینکار، می بایست تکیه ای بر روی کارکنان دولت و یا پیمانکاران خصوصی داشته باشد. آن دولت می تواند به استخدام پیمانکاران خصوصی برای به عهده گرفتن وظایف خاص بپردازد، یا می تواند آن ها را بلعوض برای مقدار ثابت یا حق امتیاز نسبت به آنچه که می فروشد، به فروش برساند. بسیاری از شرکایی که می بایست بر روی آن ها تکیه کند، به هر حال دارای اهداف دیگری می باشند: به حداکثر رساندن درامد یا رفاه خود، که در عوض به معنای به حداقل رسانی پرداخت به دولت می باشد. این یک منازعه طبیعی و اجتناب ناپذیر در مورد منافع می باشد. در هر دو بخش دولتی و خصوصی، بسیاری از افراد هستند که دوست دارند از ثروت کشور برای اهداف شخصی شان استفاده کنند. بنابراین، چالش اصلی که هر دولت با آن مواجه است، اینست که چگونه با افرادی کار کند، که هدف شان به ضرورت متفاوت از منابف شخص شان باشد.
در این فصل، تمرکزم را بر روی مسئله ای می گذارم که مشخصا مرتبط با پاسخ به پرسش باشد: دولت چگونه می بایست با بخش خصوصی برای به حداکثر رسانی درامدی که (ارزش تنزیل شده مورد انتظار) از موهبت طبیعی اش دریافت می کند، کار کند؟
وسواس و یا اگر دقیق تر بگوییم اختلال وسواسی جبری از دیر باز مشکل ساز و مزاحم انسان بوده است و همواره تعداد کثیری از ابناءبشر درگیر مسائل و مشکلات ناشی از آن بوده وهستند. قطعاً هرکدام از ما در پیرامون خود تعدادی از این انسانهای دردمند را دیده ایم، چه به عنوان مراجعین و یا در بین بستگان و نزدیکان خود.اگر کمی دقیق تر به زندگی آنها نگاه کنیم متوجه درد ورنج آنان و مشکلاتی که برای دیگران، به خصوص نزدیکان خود می آفرینند، خواهیم شد.تمام افراد خانواده بیمار، خواسته یا ناخواسته، درگیر مسائل و مشکلات ناشی از بیماری می شوند و این مشکلات در اغلب موارد رو به ازدیاد و فزونی می رود.در اکثر موارد این بیماران به صورت تعجب آوری مدتها در خانواده تحمل می شوند و خانواده تابع تشریفات ومقررات خاص آنها در رفتاروکردار و به طور کلی ‘زندگی’میگردد.
شخصیت یعنی مجموعه ای از رفتار و شیوه های تفکر و هیجانی شخص در زندگی روزمره که با ویژگی های بی همتا بودن، ثبات(پایداری) و قابلیت پیش بینی مشخص می شود. از این تعریف این نکات قابل استنباط است:
بی همتایی و تفاوت: شخصیت یک فرد بی همتاست و با وجود بعضی مشابهت ها، دو شخصیت یکسان و همسان وجود ندارد.
ثبات داشتن و پایداری:اگر چه افراد در شرایط و محیط های گوناگون، ظاهرا رفتارهای متضاد و مختلفی دارند، ولی در طول زمان (مثلا چندین دهه) رفتار و همچنین شیوه تفکر آن ها دارای یک ثبات نسبتا دائمی است.
قابلیت پیش بینی: با توجه و مطالعه رفتار و نوع تفکر اشخاص می توان سبک رفتاری و تفکری آنها را با احتمال زیاد پیش بینی کرد. قابلیت پیش بینی رفتار با ‘ثبات در رفتار’ رابطه متقابل دارد.
اختلال شخصیت چیست؟ آیا تا به حال کسی را دیده اید که در برابر یک انتقاد ساده، واکنش خشمگینانه شدیدی داشته باشد؟
آیا از خود پرسیده اید که: چرا بعضی از افراد انواع ‘خال کوبی’ را روی پوست خود دارند؟ چرا بعضی از افراد برای خود، خانواده و... برنامه ریزی سختگیرانه دارند، به صورتی که در شرایط بحرانی هم حاضر به تغییر آن نیستند؟
اختلالات شخصیتی گروهی از حالات روانی می باشند که بیماری نبوده، بلکه شیوه های رفتاری هستند.
بدیع چنانکه قدما گفته اند علمی است که از وجوه تعیین کلام بحث می کند و از ما بدیع مجموعه شگردهایی است (با بحث از فنونی) است که کلام عادی را کم و بیش تبدیل به کلام ادبی می کند و یا کلام ادبی را به سطح والاتری (از ادبی بودن یا سبک ادبی داشتن) تعالی می بخشد. مثلا مهم ترین عاملی که به این کلام سعدی حیثیت ادبی بخشیده است آوردن لفظ (خویش) به دو معنی مختلف است (جناس تام):
غم خویش در زندگی خور که خویش به مرده نپردازد از حرص خویش به همین لحاظ اگر به جای یک خویش(قوم) و به جای دیگر(خود) بگذاریم دیگر کلام ادبی نخواهد بود.همین توجه ذهن به وجود این گونه ارتباطات هنری در بین کلمات است که جنبه های زیبا شناختی کلام را مشخص و برجسته می کند و در خواننده احساس التذاذ هنری به وجود می آورد.گاهی در کلام عواملی است که می توان در مقام تمثیل به آنها(پارازیت) گفت، بدین معنی که گیرنده را در فهم مستقیم پیام فرستنده دچار اشکال می کند و به عبارت دیگر باعث مکث یا وقفه در روانی کلام می شوند. اما دقت در فهم آن ها منجر به درک حیثیت ادبی کلام می شود. شاعر به جای آن که بگوید شیرین تنها ماند، می گوید: «چو تنها ماند ماه سروبالا» و به جای آن که بگوید از چشمان اشک ریخت، می گوید: «فشاند از نرگسان لؤلؤ لالا» و گاهی شاعر دست به «غریب سازی» می زند و فعلی در طی کلام می آورد که از نظر ارتباط با متمم یا مفعول موجب اعجاب و تعجب هنری می شود.نقش عواملی از این دست، در سبک ادبی به حدی است که می توان گفت در آثار برخی از شاعران بدیع گرا(مثلا نظامی و خاقانی)، سبک، کاملا مبتنی به شگردها و عوامل بدیعی و بیانی است و اگر این عناصر را از آن حذف کنیم، سبک ادبی به سرعت به سطح کلام عادی تنزل می یابد.پس از زبان سبک ادبی، زبانی است که از لحاظ معنی و موسیقی از زبان سبک های دیگر(علمی، تاریخی و…) مثلا زبان روزمره یا استاندارد متمایز است.هرگونه انحراف و تغییر هنری از زبان عادی چه در معنی و تصویر و چه در لفظ و موسیقی، یک مورد یا صنعت بدیعی است. به عبارت دیگر هر واژه ای که در ارتباط یا واژه دیگر از یک سطح لغوی محض به یک سطح گسترده معنایی یا از یک سطح عادی آوائی به یک سطح موسیقیایی تعالی یا به یک مورد بدیعی است.