روش جدید از طبقه بندی جدید سیگنال ارائه شده که بر مبنای مدل سازی دینامیک سیستم بوده که در فضای مراحل بازسازی مورد محاسبه قرار می گیرد. این مدل سازی ها با استفاده از مدل ترکیبی کوواریانس گاوس در ارتباط با حوزه زمانی در مقایسه با تحقیقات های حال حاضر و گذشته در طبقه بندی سیگنال ها انجام می گیرد که معمولا تمرکز آن بر روی تحلیل سیستم های خطی با استفاده از مقدار بسامد یا مدل های یادگیری ماشینی غیر خطی ساده همانند شبکه های عصبی مصنوعی می باشد. روش مطرح شده دارای پایه نظری قوی بر مبنای سیستم های دینامیکی و قضایای توپولوژی می باشند که منجر به بازسازی سیگنال شده که با در نظر گرفتن پارامترهای انتخابی مناسب، به طور جانبی نماینده سیستم زیرین می باشد. این الگوریتم ها به طور اتوماتیک این پارامترها را محاسبه کرده تا فضاهای مراحل بازسازی شده را بازسازی را شکل داده وتنها نیازمند تعدادی از آمیزه ها، سیگنال ها و تیکت دسته ها به عنوان توان ورودی می باشد. سه مجموعه داده مجزا برای تایید مورد استفاده قرار می گیرند که شامل شبیه سازی چریان موتوری، دستگاه ثبت ضربان قلب و شکل امواج گفتار می باشد. نتایج نشان می دهد که روش های مطرح شده در حوزه های مختلف اثرگذار بوده و به طور قابل توجهی در مسسیر شبکه های عصبی بر مبنای وقفه زمانی بکار گرفته شده که به عنوان مبنا می باشد.
طبقه بندی سیگنال ها، مراحل بازسازی، مدل ترکیبی گاوس.
اکثر فعالیت ها در ارتباط با طبقه بندی و تعیین سیگنال ها بر مبنای تجزیه و تحلیل سیستم های خطی می باشد و از ویژگی هایی براساس ارائه بسامدها استفاده می کنند. همچنین فعالیت های گسترده ای بر مبنای آشکار کردن سیگنال ها و طبقه بندی آن ها در حوزه ارتباطی وجود دارد که بر مبنای نظریات آماری می باشد. گزینه های مربوط به این روش ها شامل طبقه بندی های غیر خطی همانند شبکه های عصبی و یا دستگاه های حامی بردارها و همچنین تکنیک های طبقه بندی شده و مشابه در ارتباط با سری های اطلاعاتی جدید می باشد.
رشد و متابولیسم گیاه تحت تاثیر انواع محرک های زنده و غیر زنده ای قرار میگیرند که شامل حمله میکروارگانیسم ها و حشرات به خوبی تنش های نوری و محیطی هستند. چنین واکنش های گیاهی متنوع، نیاز به یک سیستم ارتباطی دارند که از گروهی از پیام رسان های شیمیایی به نام هورمون استفاده می کنند. هورمون ها رشد و توسعه گیاه را از نظر کیفی ارتقا، مهار، و یا تغییر می دهند. این فرایند پیچیده، نیاز به سیگنال عبوری دارد که یک مسیر خاص اطلاعاتی را در سلول تعریف می کند که یک سیگنال داخلی و یا خارجی را به یک واکنش سلولی خاص ترجمه می کنند. خصوصیات جهش در مسیر واکنش هورمون نه تنها یک فرصت عالی برای درک عمل هورمون در توسعه و فیزیولوژی گیاهی فراهم می کند، بلکه همچنین کمک به تشریح ژنتیک مولکولی هورمون مسیرهای سیگنالینگ و پوشش ژن های مربوطه می کند. این مقاله سیگنالینگ هورمون گیاهی و جهش های درگیر در مسیرهای سیگنالینگ را به طور کلی، معرفی کرده و پیشرفت های اخیر در ژنتیک مولکولی سیگنالینگ اسید ژاسمونیک بررسی می کند.
هورمون های گیاهی، سیگنال دهی ژاسمونیک، فراخوانی، گیرنده هورمون، جهش های هورمون
این مقاله به مطالعه رابطه بین رضایت مشتری و ارزش سهامدار می پردازد. در بخش اول مقاله رابطه بین دو متغیر به صورت نظری بررسی می شود و سپس به شکل تجربی ارزیابی می گردد. داده های مربوط به رضایت مشتری از پایگاه اطلاعاتی آمریکایی شاخص رضایت مشتری (ACSI) گرفته شده است. ارزش سهام دار نیز بر اساس q توبین سنجیده شده است.
نمونه مزبور شامل 99 شرکت با داده ACSI و q توبین از 2002-1994 می باشد. نتایج این مطالعه دیدگاههای در مورد رابطه بین رضایت مشتری و ارزش سهامدار می دهد. اولاً رابطه مثبتی بین رضایت مشتری و ارزش سهامدار وجود دارد. ثانیاً این رابطه متاثر از آشفتگی های بازارهای مالی بعد از شروع سال 2000 نبوده است. ثالثاً یک فاصله زمانی سه ربعی بین رضایت مشتری و قوی ترین تاثیر آن بر ارزش سهامدار وجود دارد. رابعاً به نظر می رسد که یک سطح بهینه از رضایت مشتری وجود دارد که در صورت افزایش بیش از حد نابود خواهد شد.
در طی دو دهه اخیر ارزش سهامدار عمدتاً بعنوان شاخص برای موفقیت یک شرکت بکار رفته است. سمت گیری گسترده ارزش سهام دار به سرعت روش اتخاذ تصمیم اشتراکی را تغییر داده است. بر این اساس استراتژیهای بازار در راستای هر گونه تصمیم مدیریتی بواسطه توانایی آنها در تقویت ارزش سهامدار ارتقاء یافته و دیگر شیوه های سنتی از قبیل سهم بازار رشد فروش یا بازگشت سرمایه دخالتی ندارند. از سوی دیگر رضایت مشتری موضوعی در تئوری و عمل است. این نکته کاملاً پذیرفته شده است که ارائه خدمات و محصولات مرغوب منجر به رضایت مشتری و این به نوبه خود منجر به افزایش سود بیشتر خواهد شد. بسیاری از شرکت ها برای بهبود موقعیت رقابتی خود از برخی اشکال برنامه رضایت مشتری در توسعه نظارت و ارزیابی کالا و خدمات خود استفاده کرده، استراتژیهای برای تقویت رضایت ارائه داده و بر اساس میزان رضایت پاداشی به کارکنان خود می دهند. با این حال شرکت ها منابعی برای بهبود رضایت مشتری اختصاص خواهند داد و این زمانی است که تأثیر ایجاد شده از نظر مالی رضایت بخش باشند. نکته جالب این است که تنها چند مقاله به بررسی رضایت مشتری با ارزش سهامدار پرادخته اند. بنابراین هدف از مقاله حاضر بررسی دقیق تر ارتباط بین رضایت مشتری و ارزش سهامدار می باشد. ابتدا این رابطه به لحاظ نظری بررسی می شود. سپس یک مطالعه تجربی با داده های حاصل از ACSI و داده q توبین برای 99 شرکت بین سالهای 2002 -1994 اجرا می شود.
ما در این تحقیق به دنبال بررسی این موضوع هستیم که «آیا ناتوانی بانکهای ایرانی در برآورده کردن نیازها و خواسته های مشتریان یا به عبارتی عدم کاربرد صحیح بازاریابی در نظام بانکی، علت عدم تقاضای بهینه برای بانکهاست؟»
قبل از شروع بحث لازم است تعریفی اجمالی از موضوع داشته باشیم که ذهن خواننده نسبت به بعضی مطالب روشن گردد.
امروزه هر یک از بانکها سعی و تلاش می کنند که سهم بیشتری در بازار بدست آورند و رهبری بازار را در کنترل خود در آورند. یکی از عواملی که به بانکها در این امر کمک می کند، مفهوم مشتری گرایی و بانک است. در این راستا بسیاری بانکها تنها به الفاظی اکتفا کرده و کمتر به صورت واقعی و عملی به آن پرداخته اند.
کلید و رمز موفقیت اجرای عملی مفهوم مشتری گرایی در استراتژی بانک نهفته است. این استراتژی باید مبتنی بر حل مسئله و مشکل مشتری از طریق نیازهای آشکار و پنهان او در حال و آینده باشد. بانک باید نیازهای آینده مشتریان را پیش بینی کرده و سعی کند آنها را تأمین کند.
تأمین نیازهای موجود مشتریان به تنهایی کافی نیست، چرا که بانکهایی در ارائه خدمات موفق هستند که بتوانند به نیازهای آینده مشتریان پی ببرند و به بازاریابی توجه بیشتری کنند. به عقیده پیتر دراکر، دو شرط برای موفقیت هر مؤسسه ای، بازاریابی و نوآوری است.
در این پژوهش سعی بر آن است تا با تبیین مهمترین استراتژی های مبتنی بر مشتری گرایی که اجرای آنها موفقیت بانک را تضمین می کند به تحقق این امر کمک می کند.
این تحقیق کوششی بسیار اندک است در راه کمک به بانکها و سرانجام در راه اعتلای میهن عزیزمان. اگرچه در راه این پژوهش مشکلات عدیده ای از نظر زمانی، کمبود منابع و آمار و حتی مالی سرراهمان بود، ولی در حد توان و بضاعت از هیچ کوششی واگذار نکردیم.
در این مقاله، بررسی مان در مورد نقش سرمایه گذاری در فن آوری اطلاعات(IT) تولید و بهره وری اقتصادی در استرالیا را طی حدوداً چهار دهه توضیف می نمایید. چارچوب مورد استفاده در این مقاله یک تابع تولید کلی می باشد، که در آن سرمایهIT به عنوان یک ورودی مجزا از تولید در امتداد سرمایه های غیر IT و کار در نظر گرفته است. نتایج تجربی حاصل از این مطالعه، شواهد پیشرفت فنی قوی در اقتصاد استرالیا در دهه 19900 را نشان می دهد. سرمایه IT تاثیر قابل توجهی بر بازده، بهره وری نیروی کار و پیشرفت های فنی دهه1990 داشته است. با این حال، در سال های اخیر، سهم سرمایه IT بر بازده و بهره وری نیروی کار کاهش یافته است. در نتیجه بازیافت مجدد بهره وری سرمایه IT، به خصوص در زمینه سرمایه گذاری IT در آینده، به عنوان یک چالش کلیدی برای استرالیا باقی مانده است.
فن آوری اطلاعات، بهره وری رشد اقتصادی
از آنجا که در اواخر دهه 1990 تعداد قابل توجهی از مطالعات، سهم فن آوری اطلاعات(IT) بر روی بهره وری و رشد اقتصادی را مورد بررسی قرار داده اند، غالباً از داده های کشور ایالات متحده (US) (یورگنسن و استیرو، 1999، 2000؛ الینر و سیچل، 2000) و به صورت همزمان از داده های کشورهای دیگر استفاده شده است(به عنوان مثال، پرهام، رابرتز و سان، 2001، برای استرالیا). این مطالعات سهم در حال ترقی سرمایه IT بر بهره وری و رشد را در دهه 1990 نشان داده اند. با این حال، در دهه 2000، رشد بهره وری در بسیاری از کشورهای پیشرفته کاهش یافته است(دلمان، 2009). بنابراین سوالاتی در مورد نقش مناسب سرمایه گذاری IT در رشد اقتصادی و بهره وری در زمینه های تاریخی مطرح می شود. علاوه بر این، در متن حاضر برای طراحی استراتژی های مداخله برای آینده، باید نقش سرمایه IT را مجدد ارزیابی نمود.